
خبرگزاری آریا -نیشابور، بهاری در دل تاریخ ،بهار سال 439 هجری در نیشابور، نسیمی بهاری وزید که غیاثالدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام را با خود آورد؛ کودکی که قرار بود قرنها بعد نه فقط به عنوان شاعر، بلکه به عنوان فیلسوفی شکگرا، ریاضیدانی پیشرو و منجمی دقیق شناخته شود. نیشابور، شهری که آن روزها بهواسطه مجاورت با مسیر جاده ابریشم، مرکز علمی، فرهنگی و سیاسی بود، سرزمینی بود پر از دانشمندانی که به دنبال رازهای آسمان و زمین بودند.
به گزارش خبرگزاری آریا به قلم سید وحید موسوی ،حاصل تفکر و پژوهش من دربارهی خیام، در پیادهرویهای شبانهام شکل گرفت؛ هنگامی که صدای دلنشین دو تار استاد لطفی و آواز گرم و جانفزای شجریان، کوچههای خلوت را پر کرده بود و ذهنم را به دنیایی از فلسفه و شعر برد. آن نغمهها مرا راغب کردند تا عمیقتر به دنیای خیام بنگرم و خواندن آثارش را آغاز کنم.
این مشتاقی و تحقیق، در پس یک رویداد خاص به تحریر درآمد؛ زمانی که دست از هیاهوی روزمرگی کشیدم و دل به دل جاده زدم. چند ساعتی را در کوچههای تاریخی نیشابور قدم زدم، در آرامگاه خیام نشستم و در سکوتی آکنده از تاریخ و معنویت غرق شدم. آنجا بود که لوح جلنِ این نوشتار نقش بست و چنین بود که اینگونه شد…
خیام، حکیمی بود که به ما مشتاق بود، ما اما امروز بیش از هر زمان دیگری به او محتاجیم؛ مردی که در میان تردید و یقین راهی یافت، و به ما آموخت که چگونه در برابر نامعلومیهای زندگی آرام باشیم و زندگی کنیم.
داستانی کوتاه از جوانی خیام
روزی خیام نوجوان در رصدخانهی نیشابور ایستاده بود؛ چشم در آسمان دوخته، خطوط ستارگان را میخواند و در ذهن خود معادلاتی را حل میکرد که هنوز چند صد سال از درک آنها در غرب فاصله بود. استادش به او نزدیک شد و گفت: «عمر، تو چه میبینی؟»
خیام آرام گفت: «جهان را در پیچوتاب اعداد و حرکت افلاک.»استاد لبخندی زد و گفت: «شاید روزی تو کسی باشی که تقویمی بسازی که همه بر دقتش تعجب کنند.»و چنین شد.
ریاضیات خیام؛ نوآوری در عصر تاریکی
خیام در زمانی زیست که ریاضیات زبان شناختهشدهی جهان نبود و بیشتر به صورت متون پراکنده و ناقص در دسترس بود. او با نبوغی چشمگیر، موفق شد معادلات درجه سوم را با استفاده از روشهای هندسی مبتکرانه حل کند؛ روشی که به نام وی ثبت و تا قرنها بعد در اروپا کشف نشده باقی ماند. اثری ماندگار از او، شرحی است بر اصول هندسه اقلیدس که نه تنها یک تفسیر ساده نبود، بلکه ژرفای فلسفی در خود داشت.
همچنین در تقویمنگاری، خیام پایهگذار تقویم جلالی بود؛ تقویمی که با دقت حیرتانگیز، فاصلهی سالهای خورشیدی را تنظیم کرد؛ تقویمی که تا امروز، از تقویم میلادی دقیقتر شناخته میشود.
فلسفهی خیام؛ میان عقل و شک
خیام برخلاف معاصرانش، هرگز خود را در قالبهای رسمی علم کلام، فقه یا عرفان محدود نکرد. او فلسفه را در معنای عمیق آن دنبال کرد؛ فلسفهای که شک، پرسشگری و جستجوی بیپایان حقیقت را در خود داشت.
در رسالهی فلسفیاش، «فی الوجود»، مینویسد:«وجود آن است که هست؛ اما ماهیت، برساخته ذهن است. حقیقت مطلق قابل شناخت نیست، اما در طلب آن باید کوشید.»
این نگاه، او را از فلاسفهای که به دنبال اثبات مطلق وجود یا باورهای دینی بودند، جدا میکند. خیام فیلسوفی است که همواره در لبهی تیغ شک و یقین زندگی کرده است.
رباعیات خیام؛ فلسفه در قالب شعر
اما مهمترین میراث خیام، رباعیاتش است؛ شعرهایی کوتاه و سرشار از فلسفه. در این رباعیات، نه تنها از شراب و لذت سخن میرود، بلکه پرسشهای اساسی درباره زندگی، مرگ، سرنوشت و معنای هستی مطرح میشود. رباعیای که شاید یکی از مشهورترین آنها باشد چنین است:
«میخورم ز می که سببش ندانم
وز باده مستم، ز غم دورمانم
منطق عقل ناتوانست از درک
راز نهان را که من اندر جهانم»
رباعیات خیام دعوت به زندگی در لحظه است؛ زندگیای که با درک محدودیتهای انسان همراه است، و نه فرار از آنها.
همدورههای خیام؛ مفاخر قرنی شگفت
قرن پنجم هجری (11 میلادی) از درخشانترین دورههای تمدن ایرانی-اسلامی است. خیام در دورهای میزیست که خواجه نظامالملک سیاست را سامان میداد، حسن صباح اسماعیلیه را سازماندهی میکرد، و غزالی فلسفه را به نقد میکشید. در ادبیات نیز انوری، معزی، و امیرمعزی در شعر رسمی دربار میدرخشیدند.اما خیام راهی دیگر رفت؛ نه دربار را برگزید، نه خانقاه را. در حاشیه ماند، اما از همان حاشیه، اثرگذارتر از بسیاری شد.
شاگردان، تأثیرات، و جهانی شدن
از میان کسانی که زیر تأثیر خیام بودهاند، میتوان به نصیرالدین طوسی، قطبالدین شیرازی، و حتی برخی از فیلسوفان سدههای بعد اروپایی مانند لایبنیتس (در مواجهه غیرمستقیم با تقویم جلالی و اندیشههای فلسفی شرق) اشاره کرد. با ترجمه ادوارد فیتزجرالد از رباعیات در قرن نوزدهم، خیام وارد ادبیات غرب شد و در ذهن روشنفکران اروپایی چون توماس هاین، برنارد شاو و نیچه تلألو یافت.اما باید دانست که نسخه فیتزجرالد، خیام را به چهرهای اپیکوری تقلیل داد؛ در حالیکه خیامِ واقعی، فلسفهورز خاموشی بود که با زبان عدد و واژه، در پی معنا میگشت.
تاریخچه تأثیرگذاری و مواجهه با زمانه
خیام در قرن پنجم هجری در دورانی زندگی میکرد که ایران زیر سایهی سلسلهی سلجوقی بود. در این دوره، خواجه نظامالملک به سامان دادن حکومت پرداخت، غزالی فلسفه را نقد کرد و حسن صباح گروه اسماعیلیه را بنیان نهاد. خیام اما در حاشیه ماند؛ نه در سیاست و نه در عرفان. اما تأثیرش بر علم، فلسفه و ادبیات بیبدیل بود.
روایت فلسفی خیام در قرنها
با ورود رباعیات خیام به غرب، بهخصوص ترجمه فیتزجرالد در قرن نوزدهم، تصویری اپیکوری و لذتجو از خیام ساخته شد که با حقیقت پیچیدهی او فاصله داشت. خیام فیلسوفی بود که در عمق تردیدهای خود، به دنبال معنای واقعی زندگی بود؛ معنایی که نه در اثباتهای دینی ساده، بلکه در مواجهه با پوچی، ابهام و ناپایداری هستی یافت میشود.
امروز، وقتی که جهان درگیر پرسشهای بنیادین است، صدای خیام بیشتر از همیشه شنیدنی است. او ما را به آگاهی نسبت به محدودیتهای هستی دعوت میکند و میگوید:
«تا کی ز عبادت تو کنم عمر تباه؟
دل گر نکند نماز، چه سود از گناه؟
ما را نه رهیست در بهشت و نه به دوزخ،
ای آنکه تویی، بهشت و دوزخ، در راه.»
خیام نه فقط شاعر و ریاضیدان، که فیلسوفی است که در دل تاریخ، با تردید و پرسشگری جاودانه شده است.
و در پایان باید بگوییم که،حاصل تفکر و پژوهش من دربارهی خیام، در پیادهرویهای شبانهام شکل گرفت؛ هنگامی که صدای دلنشین دو تار استاد لطفی و آواز گرم و جانفزای شجریان، کوچههای خلوت را پر کرده بود و ذهنم را به دنیایی از فلسفه و شعر برد. آن نغمهها مرا راغب کردند تا عمیقتر به دنیای خیام بنگرم و خواندن آثارش را آغاز کنم.
این مشتاقی و تحقیق، در پس یک رویداد خاص به تحریر درآمد؛ زمانی که دست از هیاهوی روزمرگی کشیدم و دل به دل جاده زدم. چند ساعتی را در کوچههای تاریخی نیشابور قدم زدم، در آرامگاه خیام نشستم و در سکوتی آکنده از تاریخ و معنویت غرق شدم. آنجا بود که لوح جلنِ این نوشتار نقش بست و چنین بود که اینگونه شد…
خیام، حکیمی بود که به ما مشتاق بود، ما اما امروز بیش از هر زمان دیگری به او محتاجیم؛ مردی که در میان تردید و یقین راهی یافت، و به ما آموخت که چگونه در برابر نامعلومیهای زندگی آرام باشیم و زندگی کنیم.
سید وحید موسوی
ارامگاه حکیم عمر خیام نیشابور کهن