خبرگزاری آریا - یک استاد مهارت آموزی نوشت :فرهنگ کار خشت اول توسعه آموزشهای فنی و حرفه ای است.
به گزارش آریا به نقل از کارنامه فردا ،در یادداشت سید بهنام مهردل آمده است ؛فرهنگ کار، آینهای است که آینده آموزش فنی و حرفهای را در جامعۀ ما ترسیم میکند. در آلمان، جایی که «مهارت» همسنگ «دانش» ستوده میشود، نیمی از جوانان، راه آموزش دوگانه را برمیگزینند؛ مسیری که مدرسه و کارگاه را به هم میدوزد و خروجی آن، نرخ بیکاری زیر 6٪ و صنعتی جهانآرا است.
ژاپن با فلسفۀ «شوکونین»—عشق به تکمیل حرفه تا مرز کمال—40٪ نیروی کارش را استادانی ساخته که دههها در یک مهارت نفس میکشند. کره جنوبی نیز با فرهنگی که نوآوری و کیفیت را پرستش میکند، 70٪ رشد نیروی کار ماهر دیجیتال را در دو دهه محقق کرده است.
در سوئیس، کمپین «دستهای تو ثروت میآفریند» سهم آموزش فنی وحرفهای را از 40 به 70 درصد رساند. برزیل با روایتهای الهامبخش از کارآفرینان محلی، 20 درصد رشد در جذب هنرجویان فنی داشت.
حتی ترکیه با ساخت فیلمهای سینمایی درباره موفقیت صنعتگران، مسیر جوانان را به سوی کارگاهها تغییر داد. این رقمها ثابت میکند فرهنگ، نه یک ابزار، که «زبان مشترک» توسعه است. این کشورها ثابت کردهاند که فرهنگ کار، نه یک گزینه، که سنگ بنای توسعه است.
اما در سوی دیگر جهان، فرهنگهایی هستند که آموزش فنی و حرفهای را به حاشیه میرانند. در بخشی از خاورمیانه، باور به «پست بودن مشاغل یدی»، جوانان را به سمت مدارک دانشگاهی بیمغز سوق داده؛ آمارها فریاد میزنند که تنها 15٪ دانشآموزان، جرئت قدم گذاشتن در مسیر فنی را دارند.
هند، با زنجیرهای سنگینِ نظام طبقاتی و نگاه تحقیرآمیز به مشاغل خاص، نرخ بیکاری جوانانش را به 23٪ رسانده است؛ گویی فرهنگ، به جای آنکه پُل پیشرفت باشد، دیواری ستبر است. در برخی کشورهای آفریقایی نیز، غیبت حمایت فرهنگی از مهارتآموزی، تنها 10٪ نیروی کار را آموزشدیده نگه داشته و کاهش 20٪ی بهرهوری، سهم تلخ این غفلت است.
این اعداد، تنها رقم نیستند؛ گواهی هستند بر این که فرهنگِ درست میتواند اقتصاد را از خاکستر برآورد. اما در جایی که فرهنگ، پشت به مهارت میکند، حتی منابع طبیعی نیز بیثمر میمانند؛ کاهش بهرهوری و فرار مغزها، داستان غمانگیز این سرزمینهاست.
فرهنگ ضد کار را میتوان به سادگی، در جانِ جامعه جاری کرد؛ در نگاه پدری که به پسرش میگوید: « آخر میخواهی کارگر شوی!» یا در سکوت تلخ مادری که آرزو میکند فرزندش به جای «نیروی کار ماهر»، پشت نیمکت دانشگاه بنشیند.
وقتی جامعه «مدرکِ بیمهارت» را بر «مهارتِ بیمدرک» ترجیح میدهد، بذر بیکاری و ناامیدی را میپاشد. جوانی که با مدرکِ نظری بیکار است، قربانی همان نگاه اشتباهی است که «ساختن» را کمتر از «حرف زدن» میپندارد.
تغییر فرهنگ گرچه دشوار، اما شدنی است. ژاپن پس از جنگ جهانی، با بازتعریف «کرامت کار»، از خاکستر به ابرقدرت صنعت تبدیل شد و کره جنوبی، با شعار «مهارت، اولویت اول»، مسیر ورشکستگی به نوآوری را پیمود. این تحولات، نیازمند ارادهای جمعی است؛ ارادهای که آموزش فنی وحرفه ای را نه «راه دوم»، بلکه «تنها راه نجات» بداند.
حتی در کشورهایی با فرهنگهای معیوب، حرکتهای کوچک—مانند تقدیر از استادکاران محلی یا تبلیغات رسانهای—میتواند ذهنیتها را دگرگون کند.
آینده، در گرو فرهنگی است که امروز میسازیم
اگر ذهنیتها را به سمتی ببریم که «مهارت» را همتراز «مدرک» بدانند، نسل بعدی نه با کاغذهای بیروح، بلکه با دستانِ توانمند، زندگی را خواهند ساخت. فرهنگ کار، رودخانهای است که اگر جهت آن را به سوی آموزش فنی و حرفهای تغییر دهیم، میتواند بیابانِ بیکاری را به باغی پربار تبدیل کند. حال پرسش این است: آیا ما، امروز، باغبان این تحول خواهیم بود یا تماشاگر خشکیدن ریشههای آینده؟