خبرگزاری آریا - دکتر امیر محبیان در یادداشتی در روزنامه قدس، به بررسی ضرورت نگاه درازمدت فرهنگی به حکمرانی چونان یک
رویکرد راهبردی پرداخته و تأثیرات آن بر موفقیت و پیشرفت کشورها
را بررسی کرده است.
حکمرانی فرهنگی و فرهنگ حکمرانی
بخش نخست
دکتر امیر محبیان
در دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رویکرد فرهنگی به حکمرانی، یکی از غالبترین گفتمانها بود که همگان آن را به عنوان نقطه برتری انقلاب اسلامی نسبت به سایر تحولات اجتماعی و انقلابهای مشابه شناختند. اما با گذر زمان، این رویکرد به تدریج کمرنگ شده و از و بحثهای عمومی دور شده و عوامل دیگری که لزوماً جنبه فرهنگی قویای ندارند، چونان نقاط برتری نظام ما تاکید میشوند. هدف از پافشاری مجدد بر ارزش فرهنگ در حکمرانی، نادیدهگرفتن قدرت سخت ( hard power ) نیست، بلکه تأکید بر تقدم و اولویت فرهنگ در رویکرد مدیریت و حکمرانی است.
حکمرانی مؤثر نیازمند درک عمیق از فرهنگ و ارزشهای اجتماعی است. در دنیای امروز، کشورها با چالشهای پیچیدهای مواجه هستند که حل آنها تنها با رویکردهای کوتاهمدت سیاسی ممکن نیست. در این نوشتار، به بررسی ضرورت نگاه درازمدت فرهنگی به حکمرانی چونان یک رویکرد راهبردی پرداخته خواهد شد و تأثیرات آن بر موفقیت و پیشرفت کشورها نیز بررسی خواهد شد.
حکمرانی و فرهنگ
حکمرانی به مجموعهای از فرآیندها و ساختارهایی اطلاق میشود که به مدیریت و هدایت جامعه میپردازد. فرهنگ نیز چونان مجموعهای از ارزشها، باورها و رفتارها، نقش اساسی در شکلدهی به این فرآیندها دارد. برای دستیابی به حکمرانی پایدار، باید به فرهنگ چونان یک عامل کلیدی توجه شود.
حکمرانی پایدار به معنای توانایی دولت در مدیریت منابع، ایجاد عدالت اجتماعی و تأمین رفاه عمومی بهصورت مداوم و درازمدت است. به عبارت دیگر، حکمرانی پایدار به مجموعهای از اصول و فرآیندها اشاره دارد که به ایجاد ثبات، عدالت و توسعه اجتماعی کمک میکند. بدون شک، یکی از عوامل کلیدی در تحقق این هدف، فرهنگ است. فرهنگ نهتنها به شکلدهی هویت اجتماعی کمک میکند، بلکه بر فرآیندهای حکمرانی و تصمیمگیری نیز تأثیر میگذارد.
تأثیرات فرهنگ در بهینهسازی کارکردهای حکمرانی:
1. ایجاد هویت اجتماعی:
فرهنگ چونان یکی از عوامل اصلی در شکلدهی هویت اجتماعی، نقش مهمی در ایجاد حس مشترک و تقویت هویت ملی ایفا میکند. ارزشها، باورهای سنتی، هنر، زبان و آداب و رسوم که در قالب فرهنگ یک جامعه ظاهر میشوند، فضایی برای ایجاد انسجام اجتماعی و تعامل متقابل بین افراد فراهم میآورند. این ابعاد فرهنگی نهتنها احساس تعلق به گروه یا ملت را تقویت میکنند، بلکه زمینه را برای توسعه همبستگی اجتماعی و همکاری بین افراد هموار میسازند. تشکیل یک هویت مشترک به تعاملات اجتماعی عمیقتر و محترمانهتر منجر میشود و همچنین به تقویت ارتباطات بین فرهنگها در سطح جهانی نیز کمک میکند. فرهنگ چونان ابزاری برای دیپلماسی نرم و تعاملات بینالمللی هم مطرح است. بنابراین، فرهنگ نقش محوری در شکلگیری جامعهای متعادل، متصل و همدل دارد که در آن هر فرد با توجه به ریشههای مشترک خود، به صورت مؤثرتری در کنار دیگران زندگی میکند.
2. ترویج ارزشهای اخلاقی:
فرهنگ چونان یکی از ارکان اساسی زندگی اجتماعی، نقش حیاتی در تقویت ارزشهای اخلاقی و ترویج رفتارهای مسئولانه و عادلانه دارد. با بهرهگیری از آموزههای فرهنگی و سنتی که طی تاریخ در جوامع شکل گرفته است، میتوان ساختارهای حکمرانی را بر پایه اصول شفافیت، عدالت و معیارهای اخلاقی طراحی کرد. فرهنگ به رهبران و تصمیمگیرندگان دولتی یادآور میشود که باید به منافع عمومی توجه داشته باشند و در عین حال، جامعه را به رعایت ارزشهای اخلاقی و مقابله با فساد و نادرستیها تشویق میکند. این رویکرد فرهنگی که بر احترام به حقوق انسانها، مردمسالاری و مشارکت عامه تأکید دارد، قادر است به ایجاد نظامی پایدار و مطمئن کمک کند؛ نظامی که همه اعضاء جامعه چونان همیاران فعال در فرآیندهای تصمیمگیری و حکمرانی ایفای نقش کنند. بنابراین، فرهنگ بی تردید نقش کلیدی در تربیت رهبرانی آگاه و عادلانه و همچنین ایجاد محیطی سرشار از اعتماد و مسئولیت اخلاقی ایفا میکند.
3. تقویت نهادهای اجتماعی:
نهادهای فرهنگی مانند خانواده، سیستم آموزشی و جامعه مدنی، نقش اساسی در تقویت حکمرانی پایدار دارند. خانواده چونان نخستین محیط آموزشی، مفاهیم کلیدی چون تعهد به قانون، احترام به دیگران و مسئولیتپذیری را در فرآیند شخصیتسازی فرد ترویج میکند. سیستم آموزشی نیز با تأکید بر اصول شهروندی، حقوق و برابری، بستر لازم برای ایجاد آگاهی و مشارکت فعال شهروندان را فراهم میآورد. بهعلاوه، جامعه مدنی چونان سپهری همگانی برای گفتگو و نقد، فرصتی مناسب برای ایجاد تعادل بین قدرتهای مختلف در جامعه ایجاد میکند. این نهادها با همکاری و همکنشی میتوانند به ترویج اصول حکمرانی خوب، از جمله شفافیت، مسئولیتپذیری و عدالت کمک کنند و پایهای مستحکم برای توسعه یک جامعه متعادل و پایدار بنا نهند. نقش این نهادها فراتر از ترویج ارزشهای فرهنگی است و به تقویت ساختارهای مدیریتی و سیاسی که به منافع بلندمدت جامعه کمک میکند، نیز میپردازد.
4. جلب مشارکت مردم:
فرهنگ چونان یکی از عوامل بنیادین شکلدهنده رفتارهای اجتماعی، میتواند به سان یک انگیزه قوی برای افزایش مشارکت شهروندان در فرآیندهای حکمرانی عمل کند و حس مسئولیت اجتماعی را در بین آنان تقویت نماید. با ترویج ارزشهایی نظیر مردمسالاری، شفافیت و تعهد به منافع عمومی، فرهنگ نقش کلیدی در ایجاد یک فضای باز و شفاف برای تعامل بین دولت و شهروندان ایفا میکند. این امر به شهروندان کمک میکند تا نقش خود را در تصمیمگیریها و مدیریت زندگی جمعی به خوبی درک کنند و چونان افرادی مسئول در فرآیندهای حکمرانی مشارکت نمایند. افزون بر این، فرهنگ میتواند اعتماد عمومی به نهادهای حکومتی را تقویت کرده و شهروندان را به دنبال کردن راهکارهای مبتنی بر اصول اخلاقی و عدالت ترغیب کند. این نوع فرهنگسازی، که بر اساس ارزشهای مشترک و همبستگی اجتماعی پایهگذاری شده است، منجر به شکلگیری یک جامعهای شهروندانه میشود که در آن همه افراد همچون بخشی از کل، به توسعه و پایداری نظام حکومتی کمک میکنند.
با توجه به ابعاد مطرح شده، میتوان این گونه نتیجه گرفت که فرهنگ به مثابه یکی از عوامل کلیدی در تقویت حکمرانی پایدار و توسعه جوامع، نقشی برجسته ایفا میکند. عدم توجه به این مؤلفه نیز میتواند به چالشهای قابل توجهی در مدیریت و حکمرانی منجر شود. بنابراین، بازنگری در رویکردهای موجود و تأکید بر اهمیت فرهنگ در حکمرانی، به عنوان یک ضرورت اساسی برای پیشرفت و پایداری جوامع به شمار میآید.
حکمرانی فرهنگی و فرهنگ حکمرانی
بخش دوم
در دنیای امروزین، رهبری و مدیریت جوامع بهصورت کارساز نیازمند رویکردی استوار و پایدار است. اما در بسیاری از هنگام، سیاستمداران و تصمیمگیرندگان به نوعی مدیریت مبتنی بر نگاه کوتاهمدت روی آوردهاند که تنها به حل مشکلات فوری و گذرا توجه میکند و از ارزش برنامهریزی بلندمدت روی برمی گردانند. این شیوه مدیریت با چالشهایی همراه است که میتواند پایههای اجتماعی و سیاسی جوامع را تحت فشار قرار دهد.
چالشهای حکمرانی کوتاهمدت
حکمرانی مبتنی بر نگاه کوتاهمدت بهعنوان یک روش مدیریتی که به دنبال رسیدن به پیامدهای سریع و ظاهری است، معمولاً با موارد زیر همراه است:
1. ناپایداری نظامها:
تصمیماتی که تنها به منظور رفع سریع مشکلات کنونی اتخاذ میشوند، ممکن است در آینده پیامدهای منفی به همراه داشته باشند. اینگونه تصمیمات به دلیل غفلت از جوانب ژرف مسائل و اثرات بلندمدت، میتوانند به ناپایداری در نظامهای اجتماعی و سیاسی منجر شوند. به عبارت دیگر، اقدامات شتابزده و غیرموجه میتوانند بنیانهای اساسی جامعه را تضعیف نمایند.
2. کاهش اعتماد عمومی:
یکی دیگر از پیامدهای حکمرانی کوتاهمدت، کاهش اعتماد مردم به سیاستمداران و نهادهای حاکم است. وقتی تصمیماتی بدون توجه به نیازهای واقعی جامعه گرفته میشود و پیامدهای آنها منفی یا نادرست است، مردم به سیاستمداران و نهادهای حاکم بیاعتماد میشوند. این وضعیت میتواند به تشدید اختلافات اجتماعی و کاهش همبستگی بین دولت و مردم منجر شود.
3. تضعیف نهادهای اجتماعی:
نهادهای اجتماعی، از جمله خانواده، مدرسه و جامعه مدنی، بهعنوان پیوندهای اصلی جوامع عمل میکنند و نقش مهمی در شکلدهی به هویت و ارزشهای فرهنگی دارند. حکمرانی کوتاهمدت که اغلب به سیاستهای اقتصادی یا سیاسی محدود میشود، ممکن است به این نهادها توجه کافی نداشته باشد. این بی توجهی میتواند منجر به ضعف و تجزیه این نهادها شود و در نتیجه، همبستگی اجتماعی کاهش یابد.
ضرورت حکمرانی فرهنگی
در مقابل حکمرانی کوتاهمدت، حکمرانی فرهنگی بهعنوان یک رویکرد بلندمدت و راهبردی مطرح است. این نوع حکمرانی بر اساس ارزشها، باورها و هویت اجتماعی عمل میکند و تأکید خود را بر توسعه پایدار و ایجاد محیطی متراکم و همدل قرار میدهد. مزایای حکمرانی فرهنگی شامل موارد زیر است:
1. تعیین پایههای استوار:
حکمرانی فرهنگی، با تأکید بر ارزشهای اجتماعی و فرهنگی، نقش برجستهای در تعیین پایههای استوار و مقاوم جوامع ایفا میکند که حتی در برابر تغییرات گسترده و چالشهای زمانی نیز قابل اعتماد بوده و به ایجاد ثبات در ساختارهای اجتماعی و سیاسی کمک مینماید. این رویکرد، با تقویت هویت مشترک، انسجام داخلی جامعه و ترویج ارزشهای دائمی، بنیانهایی استوار را برای توسعه پایدار و مقاومت در برابر شرایط بحرانی فراهم میسازد، زیرا بر خلاف حکمرانی کوتاهمدت که به دنبال حلهای سریع و موقت است، حکمرانی فرهنگی به آیندهنگری و برنامهریزی بلندمدت تأکید دارد.
2. افزایش اعتماد عمومی:
حکمرانی فرهنگی، با توجه به اینکه بر نیازهای واقعی جامعه و ارزشهای مشترک آن استوار است، میتواند به طور مؤثر اعتماد مردم به نهادهای حاکم را افزایش دهد؛ زیرا این نوع حکمرانی، با تعامل مستقیم با ارزشها و اولویتهای عمومی، پیوندی قوی و محکم بین دولت و شهروندان برقرار میسازد. این اعتماد، بستر مناسبی برای ایجاد یک محیط همکارانه و همبسته فراهم میآورد که در آن، دولت و مردم با یکدیگر هماهنگتر عمل کرده و به ساختارهایی پایدار و مؤثر در مدیریت امور جمعی میپردازند.
3. قویسازی نهادهای اجتماعی:
حکمرانی فرهنگی به تقویت نهادهای اجتماعی میپردازد که بهعنوان پیوندهای اصلی در سازوکار جوامع عمل میکنند. این نهادها، از جمله خانواده، نظام آموزشی و جامعه مدنی، با ترویج ارزشهای فرهنگی و اخلاقی، زمینهساز توسعه اجتماعی میشوند. خانواده بهعنوان نخستین محیط تربیتی، نقش بنیادینی در شکلدهی شخصیت و هویت افراد دارد. مدرسه نیز با گسترش دانش و آگاهی، به تربیت شهروندانی مسئول و آگاه کمک میکند. همچنین، جامعه مدنی با ایجاد فضایی برای تعاملات عمومی و مشارکت شهروندان، به تقویت انسجام اجتماعی و تشکیل هویت مشترک کمک مینماید. حکمرانی فرهنگی با تأکید بر نقش این نهادها، بستر مناسبی را برای ایجاد یک جامعه متراکم، همدل و پایدار فراهم میآورد.
4. ترویج هویت و همبستگی:
حکمرانی فرهنگی با تأکید بر اندیشه ملی و ارزشهای مشترک، که از عناصری همچون زبان، هنر، تاریخ و آداب و رسوم ریشه میگیرد، به ایجاد حس ارتباط و همدلی میان اعضای جامعه کمک میکند. این اندیشه مشترک، بستر مناسبی برای شکلگیری محیطی آرام و هماهنگ فراهم میآورد که در آن افراد با الهام از ریشههای مشترک خود، به تعاملات صلحآمیز و همسوتر میپردازند و در نتیجه به تقویت انسجام اجتماعی کمک میکنند.
از اینرو می توان گفت که حکمرانی فرهنگی بهعنوان یک رویکرد مدیریتی پایدار و بلندمدت، از ارزش ویژهای در جوامع امروزین برخوردار است. در حالی که حکمرانی کوتاهمدت میتواند به ناپایداری، کاهش اعتماد عمومی و تضعیف نهادهای اجتماعی منجر شود، حکمرانی فرهنگی با تأکید بر ارزشها، هویت و انسجام اجتماعی، پایههایی استوار برای توسعه و پیشرفت جوامع فراهم میآورد. بنابراین، بازنگری در رویکردهای فعلی و تأکید بر حکمرانی فرهنگی، یک بایسته اساسی برای جوامعی است که به دنبال پایداری و توسعه و نیز تعالی هستند.