
خبرگزاری آریا - در هدف عملیاتی هفتم سند تحول بنیادین افزایش نقش مدرسه به عنوان یکی از کانونهای پیشرفت محلی، بهویژه در ابعاد فرهنگی – اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است. امروزه مدرسههای ما محلی برای درس خواندن هستند. کلاسهای ابتدایی با جمعیت 30 تا 40 نفر، یک معلم دارند. حیاطهای مدارسمان از آسفالت سفت و بیروح پوشیده شدهاند که گاهگاه زانویی را زخم میکند و فضای سبز کمی را در خود جای داده است. شاید تیر دروازهای یا تور والیبالی برای زنگ ورزش در حیاط مدرسه نصب شده باشد؛ وگرنه وسیلۀ بازی دیگری پیدا نمیشود.
به گزارش ادارۀ اطلاعرسانی و روابط عمومی ادارهکل آموزشوپرورش استان اصفهان، در هدف عملیاتی هفتم سند تحول بنیادین افزایش نقش مدرسه به عنوان یکی از کانونهای پیشرفت محلی، بهویژه در ابعاد فرهنگی – اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است. امروزه مدرسههای ما محلی برای درس خواندن هستند. کلاسهای ابتدایی با جمعیت 30 تا 40 نفر، یک معلم دارند. حیاطهای مدارسمان از آسفالت سفت و بیروح پوشیده شدهاند که گاهگاه زانویی را زخم میکند و فضای سبز کمی را در خود جای داده است. شاید تیر دروازهای یا تور والیبالی برای زنگ ورزش در حیاط مدرسه نصب شده باشد؛ وگرنه وسیلۀ بازی دیگری پیدا نمیشود.
مدارس وقتی میخواهند یک روز شاد را رقم بزنند، بچهها را به اردو میبرند تا اوقات شیرینی و لذتبخشی را همراه با برنامههای تفریحی در فضای خارج از مدرسه ایجاد کنند؛ اما خانم علیزاده، مدیر مدرسۀ ابتدایی شهید محمدی شهر ورزنه، چراغ ایدهاش را روشن کرد تا این بار اردو را به درون مدرسه بکشاند؛ برای همین همکارانش را جمع کرد و افکارش را برای آنها شرح داد. شاید در ابتدا، برای عملیاتیشدن این ایده کمی تردید وجود داشت؛ اما معلمان این مدرسه شایدها را کنار گذاشتند و با فهرستی از بایدها پای کار آمدند. آن روز، کارها و مسئولیتها مشخص شد و در شورای مدرسه به تصویب رسید.
معمولاً برای ورود دانشآموز به مدرسه رضایتنامه گرفته نمیشود، اما این بار فرق میکرد؛ چون اردو کولهبارش را جمع کرده بود و میخواست بساطش را وسط مدرسه پهن کند! رضایتنامهها بین بچهها توزیع و روز بعد، درحالی که نقش امضای والدین پای برگهها حک شده بود، جمعآوری شد. مدیر مدرسه با پدر یکی از بچهها برای آوردن بساط اردو هماهنگیهای لازم را انجام داد. شورای انجمن اولیا و مربیان نیز زحمت تدارک ناهار را برعهده گرفت تا همهچیز برای یک اردوی تفریحی در دل مدرسه فراهم باشد.
روز موعود فرا رسید. بچهها یکییکی وارد مدرسه شدند. از آنچه که در حیاط مدرسه میدیدند به وجد آمده بودند و بالا و پایین میپریدند. اول کنار هم صبحانه خوردند. بعد از صبحانه، ورجه وورجههایشان شروع شد. در صف ایستادند. دل توی دلشان نبود. نمیدانستند از سرسره بادی بالا بروند و سر بخورند، سوار چرخ و فلک شوند یا خودشان را در استخر توپ غرق کنند. خلاصه که هیچوقت فکرش را نمیکردند یک روز بهجای اینکه به شهربازی بروند، شهربازی در گوشۀ حیاط مدرسهشان جا خوش کند. وقت ناهار که شد، بچهها دور هم نشستند و غذایی که آماده شده بود را در میان خندهها و گپوگفتشان با لذت میل کردند. بعد از ناهار هم کلی بازی گروهی انجام دادند و از وسایل شهربازی استفاده کردند.
مدیر مدرسه میگوید قرار بود این برنامه ساعت چهار بعد از ظهر تمام شود، اما بعد از پایان وقت هم بچهها همچنان مشغول بازی بودند و دیگر مجبور شدیم بهزور آنها را به خانه بفرستیم. خانم علیزاده ادامه میدهد: «این برنامه هدفش این بود که مدرسه کانون و مرکز تجربیات شاد دانشآموزان باشد و برای اجرای آن هم من و هم معلمهایم خیلی خسته شدیم. مدیریت بچهها و مراقبت از آنها کار بسیار دشواری بود؛ بهطوریکه شب پس از رسیدن به خانه، دیگر نای ایستادن نداشتیم؛ اما تمام اینها به شادی وصفناپذیر بچهها در روز بعد و نگاه و کلام پر از قدردانی دانشآموزان و والدین میارزید. خاطرۀ شبیهسازی مدرسه به شهربازی در آن روز، هیچوقت از ذهن بچهها پاک نمیشود و چه چیزی میماند بهجز این خاطرات ماندگار که بچهها زیست اجتماعی را، در کنار هم بودن را، در کنار هم غذاخوردن را و در کنار هم شادیکردن را یاد میگیرند. ما باید در کنار درسخواندن و تعلم، حقیقتهای زندگی را هم در مدرسه متبلور کنیم. مدارس ما ازنظر فضا و تجهیزات، امکانات کمی دارد؛ اما میشود با ابتکاراتی قدم در مسیر تحول در مدارس برداشت.»
گفتنی است این مطلب، نخستینبار در شمارۀ 259 ماهنامۀ پرتو مهر (تیرماه 1403) منتشر شده است.
انتهای پیام/




