خبرگزاری آریا - ایران و همسایگانش در غرب آسیا، بهتر است مدلهای منسوخ تعاملات مبتنی بر منطق جنگ سرد را کنار بگذارند و ائتلافهای جدیدی مبتنی بر مسائل مشترک برای تامین رفاه جمعی منطقه و مردم آن شکل دهند. آینده از آن کسانی است که قادر به حرکت در منظومه جدید پیچیده و درهمتنیده باشند؛ جایی که فناوری، فرهنگ و اقتصاد به شیوههایی غیرقابل پیشبینی به هم گره خوردهاند.
«محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه پیشین جمهوری اسلامی ایران در مقالهای با عنوان «نظم پساقطبی» در مجله تخصصی مجمع گفتوگوی تهران نوشت: دوران پس از جنگ سرد نوید تحول بنیادینی در واقعیتهای جهانی را به همراه داشت. تحلیلهایی از این دوره، نظیر «برخورد تمدنها» نوشته «ساموئل هانتینگتون» (1996) و «پایان تاریخ» اثر «فرانسیس فوکویاما» (1992)، بازتاب تفسیرهای نظری متفاوتی از تحولات آن دوران هستند. هانتینگتون بر هویت فرهنگی به عنوان محور اصلی منازعات آینده تاکید داشت، در حالی که فوکویاما از پیروزی لیبرال دموکراسی سخن میگفت.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موجب شکلگیری تصوری از «لحظه تکقطبی» شد؛ دورهای که ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت جهان ظهور کرد. اما این تکقطبی بودن، خیالی بیش نبود. پویایی قدرت به تدریج سیال شد و با ظهور بازیگران غیردولتی، نوآوریهای فناورانه و درهمتنیدگی اقتصادی، مدلهای سنتی دولتمحور روابط بینالملل پیچیدهتر شدند.
واقعگرایان کلاسیکی چون «هانس مورگنتا» و «کنت والتز»، ابعاد مادی و غیرمادی قدرت، از جمله دیپلماسی، روحیه ملی و کیفیت حکمرانی را به رسمیت میشناختند. در بستر پساجنگ سرد، این عناصر دگرگون شدند. اگرچه توانمندیهای نظامی و اقتصادی همچنان مهم هستند، عوامل ناملموسی نظیر قدرت ایدهها، نفوذ رسانهها و اجماعسازی، برجستگی روزافزونی یافتهاند.
ظهور شرکتهای فراملی، سازمانهای غیردولتی و پلتفرمهای دیجیتال، انحصار سنتی دولتها بر قدرت را تضعیف کرده است. شرکتهای فناوری مانند گوگول و متا اکنون تاثیری همسنگ با دولتها دارند و نوآوریهایی مانند رمزارزها نظامهای مالی سنتی را به چالش کشیدهاند.

دفتر اصلی واگنر در سنپترزبورگ
نقش فزاینده بازیگران غیردولتی
مدل وستفالیایی دولت-ملتهای مستقل که از سال 1648 حاکم بوده، به شدت تحت فشار قرار دارد. جهانیشدن مرز میان سیاست داخلی و خارجی را محو کرده است؛ مسائلی چون تغییرات اقلیمی و امنیت سایبری، مرزهای ملی را درمینوردند. مفهوم «جهان پسادولتی» توسط «جیمز روزنو»، گویای کاهش کنترل دولتها بر جریانهای فرامرزی انسان، سرمایه و اطلاعات است.
شرکتهای نظامی خصوصی (نظیر گروه واگنر) و افرادی مانند «ادوارد اسنودن» نشاندهنده نقش فزاینده بازیگران غیردولتی در حوزه امنیت هستند. این بازیگران، که اغلب خارج از کنترل مستقیم دولتها عمل میکنند، سلسله مراتب سنتی قدرت و حکمرانی امنیتی را پیچیده کردهاند.
نظم جهانی قرن بیست و یکم قابل طبقهبندی ساده نیست. گرچه ایالات متحده همچنان از برتری نظامی برخوردار است، صعود اقتصادی چین و نفوذ هنجاری اتحادیه اروپا، هرگونه ادعای تکقطبی ماندگار را بیاعتبار کردهاند. مدل لایهای قدرت «ایان برمر» که حوزههای نظامی (تحت سلطه آمریکا)، اقتصادی (وابستگی متقابل آمریکا و چین) و فناورانه (هدایت شده توسط شرکتها) را تفکیک میکند، پیچیدگی فزاینده نظام بینالملل را به خوبی نشان میدهد.
قدرتهای منطقهای چون هند و برزیل، و نهادهای جمعی مانند اوپک پلاس، اقتدار متمرکز را بیش از پیش پراکنده کردهاند. ائتلافهای کنونی عمدتاً مسئلهمحور و سیال هستند؛ چنانکه خرید همزمان جنگندههای F-35 آمریکا و سامانههای موشکی S-400 روسیه توسط ترکیه نمونهای از این روند است.
جهان از زمان فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، دستخوش تحولات عظیمی شده است. در دوره گذار، تحولات انباشته شده، بازگشت به نظم قطبی- چه تکقطبی، چه دوقطبی یا چند قطبی- را در آینده قابل پیشبینی غیرممکن ساختهاند. گرچه ایالات متحده تا آیندهای قابل پیشبینی، همچنان قدرتمندترین نیروی نظامی جهانی باقی خواهد ماند و گرچه مجموع منابع قدرت آن از هر رقیب دیگری بیشتر است، آشکار شده که این کشور - با هزینهای سنگین برای مالیاتدهندگان خود و جامعه جهانی - نتوانسته سلطهای هژمونیک ایجاد کند و هیچ قدرت دیگری نیز قادر به این کار نخواهد بود.

سامانه اس-400 ترکیه
2 چالش عمده جهان چندقطبی
افزون بر این، اگرچه مجموع قدرت اقتصادی ایالات متحده، چین و اتحادیه اروپا احتمالاً بیش از نیمی از اقتصاد جهانی را شامل میشود، ظهور جهان چندقطبی با دو چالش عمده مواجه است: نخست، از سوی دولتها، دوم، از سوی بازیگران غیردولتی. تجربه نشان داده است که دولتها دیگر حاضر به وفاداری کامل به یک قدرت یا بلوک نیستند و بیشتر تمایل به شرکت در ائتلافهای موضوعمحور با قطبهای ظاهرا متضاد دارند. الگوی تعاملات بیشتر به شبکههایی میماند که گرههای آن الزاماً مشابه از نظر اندازه نیستند و از انحصار در پیوند با یک گره خاص سر باز میزنند.
چالش دوم حتی بنیادیتر است و ماهیت دولتمحور جامعه جهانی را به پرسش میگیرد. ظهور لایهای جدید از بازیگران با اهمیت و بُرد جهانی که خارج از کنترل دولتها فعالیت میکنند، را نمیتوان نادیده گرفت. از این رو، ممکن است نظام بینالملل پساوستفالیایی، ویژگی محوری بینالمللی بودن خود - یعنی انحصار دولتها بر قدرت - را از دست داده باشد. آخرین عرصه انحصار دولتها، استفاده سازمان یافته از خشونت در قالب جنگهای بینالمللی بود. اما بازیگران غیردولتی اکنون فراتر از عوامل شناخته شده سنتی (نظیر شرکتهای فراملی، گروههای تروریستی، سازمانهای جنایتکار، نهادهای مذهبی و ایدئولوژیک فراملی) عمل میکنند و شامل شرکتهای خصوصی نظامی-امنیتی، متخصصان فردی و شرکتهای کوچک در حوزه هوش مصنوعی میشوند که در جنگهای سایبری مانند سلاح کشتار جمعی عمل میکنند و میتوانند به تسلیحات هوشمند مرگبارتری مجهز شوند.
دولتها، به ویژه قدرتهای بزرگ و در رأس آنها ایالات متحده تلاش دارند تا پیشگامان این قلمرو ناشناخته را تحت کنترل حاکمیتی خود درآورند، هرچند نه به خاطر بشریت یا صلح جهانی. با این حال، ماهیت این پدیده از کنترل کامل حاکمیتی میگریزد و بدین سان، لایهای جدید از بازیگران جهانی با توانمندیهای تخریبی فراتر از بسیاری از دولتها پدید آمدهاند.

مجمع گفتوگوی تهران
مجموع این عوامل ممکن است وضعیت جدیدی در سطح جهانی رقم بزنند که در آن، ظهور نظمی جدید بر پایه قطبهای سنتی از خاکستر جنگ سرد و تحولات دوره گذار، دستکم در آینده قابل پیشبینی، غیرمتحمل باشد. کسانی که به نظم مبتنی بر موازنه قدرت پساوستفالیایی یا نظامهای قطبی خو گرفتهاند، ممکن است جهان آینده را آشفته بنامند اما این الزاماً چنین نیست. نظمی جهانی مبتنی بر «پساقطب» شاید در حالی شکل گرفته باشد که جهان همچنان در انتظار ظهور قطبهای جدید مانده است.
این تحولات انباشته شده، که عمدتاً از فروپاشی نظم بینالمللی سختگیرانه و سیالیت دورهگذار نشأت گرفتهاند، انسان را به مرکز تحولات جهانی بازگرداندهاند. این امر قدرتی عظیم و مسئولیتی بزرگ را برای انسانها به همراه دارد که میتوانند نظم در حال شکلگیری پساقطبی را به شبکههایی از دولتها، بازیگران غیردولتی و افراد، هدایت کنند. هرج و مرج لزوماً نتیجه این الگوی جدید تعامل نیست.
ائتلافهای جدیدی مبتنی بر مسائل مشترک
این تحولات بیسابقه جهانی، پیامدهایی ژرف برای منطقه غرب آسیا دارند؛ جایی که هم دولتها و هم بازیگران غیردولتی، همزمان در شکلگیری نظم پساقطبی نقشآفرین بودهاند و از سوی دیگر، بیشترین آسیبپذیری را در برابر این تحولات بنزیادین دارند. ایران و همسایگانش در غرب آسیا، بهتر است مدلهای منسوخ تعاملات مبتنی بر منطق جنگ سرد را کنار بگذارند و ائتلافهای جدیدی مبتنی بر مسائل مشترک برای تامین رفاه جمعی منطقه و مردم آن شکل دهند. میانجیگری چین میان ایران و عربستان سعودی را میتوان هم به عنوان نشانهای از الگوی در حال ظهور پساقطبی وفاداریهای سیال و هم به عنوان الگویی برای همکاری پساقطبی آینده میان ایران و جهان عرب تلقی کرد.
گذار پس از جنگ سرد، به نظمی پساقطبی انجامیده که مشخصهاش ساختارهای غیرمتمرکز قدرت، ائتلافهای سیال و اهمیت فزاینده بازیگران غیردولتی است. مفاهیم سنتیای چون هژمونی و دوقطبی بودن دیگر قادر به توضیح دینامیکهای در حال تحول سیاست جهانی نیستند. قدرت اکنون در لایهها و میان بازیگران متعددی پراکنده است و تصور «نظم جهانی واحد» را بیاعتبار کرده است. این محیط نوظهور مستلزم راهبردهایی انعطافپذیر است؛ راهبردهایی که به رغم اهمیت مستمر دولتها، انحصار تاثیرگذاری را از آنها سلب شده میدانند. آینده از آن کسانی است که قادر به حرکت در این منظومه پیچیده و درهمتنیده باشند؛ جایی که فناوری، فرهنگ و اقتصاد به شیوههایی غیرقابل پیشبینی به هم گره خوردهاند.