خبرگزاری آریا -
مهر جاری است،در دستهایی که بیصدا میبخشند، در دلهایی که بیادعا میسازند، و در قدمهایی که بیهیاهو، اما پر اثر، برداشته میشوند.
گاهی یک نفر، با یک تصمیم ساده اما دلسوزانه، میتواند مسیری را روشن کند که سالها در تاریکی مانده بود.
خانم جانبزرگی، یکی از همان انسانهایی است که بیهیاهو آمدهاند تا نوری بتابانند؛ نوری در دل کلاسهای خاموش، در دل رؤیاهای نیمهجان دانشآموزانی که در سکوت، در تلاش بودند برای ساختن آیندهای بهتر.
او آمد، نه برای بازدید یا حضور نمادین. آمد تا ببیند، لمس کند، بشنود، و درک کند. دید که در چشمهای کودکان این کلاس، اشتیاقی هست که فقط با کتاب و تخته پاسخ داده نمیشود.
دید که یادگیری، وقتی تصویر دارد، وقتی حرکت دارد، وقتی رنگ دارد، عمیقتر میشود، ماندگارتر میشود.
و فهمید که این بچهها، لیاقت داشتن همان ابزارهایی را دارند که در مدارسی با امکانات بیشتر فراهم است.
بیدرنگ، دست به کار شد.
برایشان پروژکتور خرید؛ تا تصاویر روشن، جای توضیحهای پیچیده را بگیرد، تا آنچه دیده میشود، در ذهن حک شود.
برق کشی کلاسها را انجام داد؛ تا دیگر نگران نبودن پریز یا سیمکشی قدیمی نباشند، تا فناوری، به راحتی وارد آموزش شود.
نگاهی هم به آزمایشگاه انداخت؛ جایی که باید محل تجربه و لمس مفاهیم علمی میبود، اما سالها بود که بدون تجهیزات مانده بود.
با تجهیز آزمایشگاه، بار دیگر امکان آزمون و خطا را به دانشآموزان برگرداند؛ آنها حالا میتوانند ببینند، آزمایش کنند، و از دل تجربه بیاموزند.
کارهایی که شاید در ظاهر ساده بهنظر برسند. شاید برای کسی فقط یک خرید باشد، فقط یک تجهیز.
اما برای آن بچهها، برای آن معلمها، برای آن کلاسها، این کارها یک معجزه بودند.
معجزهای به نام «امید».
امیدی که با برق چشمان معلمی روشن شد که حالا میتوانست بهتر آموزش دهد.
امیدی که در دل دانشآموزانی نشست که دیگر احساس نمیکردند از قافلهی دانایی جا ماندهاند.
امیدی که راه را برای رویاهای تازه باز کرد.
خانم جانبزرگی نشان داد که تغییر، همیشه با قدمهای بزرگ نمیآید.
گاهی کافیست کسی دل بسوزاند، به وقتش ببیند و باور کند که «میشود».
او باور داشت که آیندهی سرزمین ما، از دل همین کلاسهای ساده عبور میکند.
از همین نیمکتهایی که شاید کهنه باشند، اما دلهایی زنده و آماده برای یادگیری روی آنها نشستهاند.
امروز، هر بار که پروژکتوری روشن میشود، هر بار که آزمایشی در کلاس اجرا میشود، هر بار که دانشآموزی با ذوق از چیزی تازه حرف میزند، یاد او زنده میشود؛ بیآنکه نامش فریاد زده شود، اما با احترامی عمیق در دلها.
خانم جانبزرگی، چراغی روشن کرد... چراغی که حالا، دست به دست، از دلی به دل دیگر، منتقل میشود.
#روایت_مهر
اینها روایتهایی هستند از مهربانیهای بینام و نشان...
از معلمهایی که نه تیتر میشوند، نه ترند…
اما رد مهرشان تا همیشه در دلها میماند.